از آخرین دیدارمان
از آن بعد از ظهر نحس
تا این نیمه شب
خورشید
بارها
رفته و آمده
من اما
در حسرت خندههایت ماندهام هنوز
گاهی خبری میرسد
به ما هم سری بزن
دوستت داریم آخر
شنیدهام جایت خوب است
دیگر سینهات خِس خِس نمیکند
دیگر دستت نمیلرزد
دیگر حرص نمیخوری
نفس میکشی حالا
چه خوب
خوشحالم
ما؟
خندههایت؟
داغ؟
سرت سلامت
دایی
جان
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 5:41 توسط farid
|