نامه ای برایت نوشتم
دعوتت کرده ام
به میهمانی آغوشم
به صرف بوسه هایی
با طعم تنت
تا آن هنگام
که تو
در میان آغوش مردانه ام
در تلاطمی

خورشید به چه کار آید؟

بیا!

بی گل و شیرینی

تنها و تنها بیا

آمدنت گل است و نوید است و بشارت و شیرینی

زنگ نزن!

نه! خراب نیست!

این دل طاقت نمی کند

چشم به پیچ خیابان دوخته

دست به دسته در آویزان دارد