می‌گذرد

بی تو

به یادت

کنارت

دست یخ زده‌ام را به تو می‌سپارم

به امید گرمای نگاهت

از آن سوی میلیاردها سال

آنکه می‌گفت

خاک سرد است

تو را ندیده بود انگار

شعرت را اگر نگویم

هر سال

زمستان می‌ماند در من